پيام
+
بهترين يا جالب ترين يا پررنگ ترين خاطره از نفر قبليتون رو بنويسين...اول : خودم/خيلي خوشحال ميشم همه درباره خودمم بگن:) به هر حال صاحب فيدي گفتن...:دي

← اف1 ✿
90/12/6
تبسم بهار ♥
وقتي تسنيم عکستو بم نشون داد:)
حنا خانوم ♥
واااااااااااااااااااي تبسم!تو كي عكس منو ديدي؟! ايول تسنيم! :)
ذره بين زنده
وقتي تو يک فيد خانم تبسم بهار کشتيم خودمون رو از بس آيکون اختراع کرديم!
تبسم بهار ♥
کپيشو دارم جناب ذره بين:)///من هم از جناب ذره بين خاطره ي همون فيدو دارم
سفيد به رنگ خدا
ديوونه بازي هامون در مدرسه!!!!!!!!!!!!
حنا خانوم ♥
سايه دقيقا بگو كدوم ديوونه بازي؟به نظرت يكي و دوتا بود؟:دي
حنا خانوم ♥
خب يه خاطره مشترك از آب در اومد:دي
سفيد به رنگ خدا
نه!نوحه يادته؟
حنا خانوم ♥
آره.تندخواني نصرت:دي
سفيد به رنگ خدا
:)))))))))))))))))))))))))
همسايه خورشيد
هرچي فكر كردم يادم نيومد ..؟؟؟
مسافري از ...
پر رنگ ترين با حناخانوم :کلاساي 12شب دوشنبه ها!:دي
تبسم بهار ♥
كوفته:))/تسنيم:وقتي خبر داد كربلا قسمتش شده . ..//سايه:وقتي تو حرم تلفني باش حرف زدم:)
حنا خانوم ♥
سايه تو هم خيلي تابلو بوديا!:دي منم همون روز.مسافر دقيقا چتهاي ساعت 12 /1 كه بعدش به زور پا ميشدم:دي تبسم :وقتي بهم ضدحال زدي گفتي و اون چند روز گيري نميشه ببينمت:(( تسنيم : اين كه عكسمو دست الهه و تبسم تا حالا رسونده!:دي خدا ميدونه بعديش كيه!:)
حنا خانوم ♥
تسنيم يه چيز ديگم هست.كه اون زودتر يادم مياد . اين كه يه بار كلي باهاش حرف زدم كلي خالي شدم كلي هنوز خوشحالم باهاش حرف زدم :)
غزل صداقت
تبسم: وقت ديديدمش...باورم نميشد تبسم باشه...:).../حنا:وقتي ديدمش و باسايه قرار بود سركارش بذاريم:دي.../تسنيم:شايد خودش يادش نياد ولي اولاي پيامرسان يه روز تبسم اومده بود حالش خوب نبود گلوش دردميكرد سرماخورده بود شديد واينا بعد يه ساعت بعدش تسنيم اومدبش گفتم حالت خوبه؟خوبي؟بهتر شدي؟..بااعصبانيت گف اون تبسمه من تسنيمم!!:دي چقد خجالت كشيدم :))/سايه :اگه بخوام بگم حنا فيدت ركورد فيد سحر رو ميشكنه :دي
غزل صداقت
هيچي :)
غزل صداقت
اي بابا متن فيد رو بخون من واسه چند نفر گفتن نه فقط نفر قبليم :)
طيبه♥علي
نيدونم :)
غزل صداقت
طيبه :) وقتي يه بار باهم دعوا كرديم:دي
*زهرا.م
غزل:ياده خنده هاش كه رو پاش ميزنه ويهو كفه زمين پهن ميشه:دي وپرحرفيش:))
پروانگي
زهرا : اينکه فکر مي کرد من و قاصدک خواهريم / اينکه لو نداد عکساشو از کجا مياره / اها شمارش رو که داده بود من اشتباهي سيو کرده بودم شماره اخر رو و اس دادم و يک اقايي زنگ زد !! :) ترسيدم گفتم نکنه مرده با اسم خانم اومده بعد فهميدم اشتباهه :))
*زهرا.م
:دي :)/پروانگي:اولين بار كه صداشو شنيدم...:) و ياده ي شخصي:دي
پروانگي
:))
*زهرا.م
حنارو يادم رفت بگم:وقتي ديديمش...سنشو باور نميكردم:) وهمينطور ياده قيافش كه از حرفاي منو سايه وغزل هيچي سر درنمياورد:دي
طيبه♥علي
آره راست ميگي غزل يادم نبود :دي
غزل صداقت
زهرا: اون روز يادته كه ترسيده بوديم و اينا ولي فقط ميخنديدم آبميوه ...پيراشكي و اينا..زهرا! من پرحرف نيسم اين هزار بار!:دي
پروانگي
غزل: فيدهاي اتاق خواهرانه همش خاطره شد برام :) / و يک راز بزرگ :)) بگم بگم :))))
غزل صداقت
پروانگي:اسم قبليشو خيلي دوس داشتم هميشه هم فيداشو ميخوندم ولي لايك نميزدم:دي...راز بزرگ؟ نع!:دي
*زهرا.م
:)))) عجب روزي بود:)) ببخشيد شما شيرين سخني:دي
غزل صداقت
اوهوم...سايه رو بگو با نگين اون طرف خيابون=)))...آهان حالا خوب شد..فقط مگه اون روزي كه حنا اومد من حرف زدم كه بخواد سردربياره؟:دي
*زهرا.م
:))تو!اصـــــــــــــــــــــــلا..يك تو ساكت بودي يكي سايه!:))
پروانگي
اسم قبليم: دلنوشتههاي من :))) چه جالب فکر نمي کردم کسي من رو به اون اسم ياددش باشه :)
غزل صداقت
زهرا :))/پروانگي: ديدي كه يادم بود:دي ولي اين اسمت رو هم دوس دارم :)
الهه ............
منيره:وقتي فهميدم دختر همسايه دروغ گو تقليد كار بي ادب رياكاره:دي
پروانگي
ممنونم غزل :) // الهه: وقتي اين همه صفت بهم داد و کلي خنديدم. اتاق مشهدي ها. اون شبي که زلزله اومد و ...... :)))
♥ ح. بالايي
من انگاري پير شدم خاطره اي خاطرم نمياد :(
الهه ............
منيره:من اينا رو كه بهت گفتم خنديدي؟؟؟خنده نداره دختر بايد بري گريه كني:دي............چه قدر از من خاطره داري نميدونستم:دي
*زهرا.م
حميده بالايي:اتاق آشپزباشي:)
پروانگي
خنده داره ديگه هر چي ميشه يک صفت بهم اضافه ميشه به به :))
پلكاني تا خدا
يه مدت بنده زحمت وبلاگمو داده بودم خانم بالايي دستشون درد نكنه خيلي محبت كرده بودن و واقعا بهتر از خودم اداره اش كرده بودن فرصت خوبي بود كه از ايشون تشكر كنم
♥ ح. بالايي
خواهش مي كنم برادرم وظيفه بود
ميراب عطش
خانم بالايي يکبار نمي دونم چرا رد دوستي زدن .. دي
♥ ح. بالايي
يادم نمياد ميگم پير شدم اينم شاهدش
ميراب عطش
پس معلوم شد من هنوزم جوونم .. دي
غزل صداقت
جناب بهترين ها:يادم نمياد:دي چرا چرا راسي موضوع رفتنشون :))
همسايه خورشيد
ميراب عزيز هميشه اون نوشته زيباش كه براي تولدم /گذاشته بود را يادگار خواهم داشت
همسايه خورشيد
خانم بالائي .و تاسيس اتاق رزمي كاران و معرفي رشته ورزشي رزمي هالا
.:راشد خدايي:.
همسايه ي خوبي هستند
پروانگي
جناب پاکدل: جايزه فيدشون رو که بردم
طيبه♥علي
غزل شما بودي يا سايه که حرم همو ديديم؟
پروانگي
سايه:روزي که توي حرم ديديم هم رو و سر پا بوديم از اول تا اخر و کلا خنديديم :))) و من يادم رفت تعارف کنم بيان خونمون :))
همسايه خورشيد
ناقابل بود
همسايه خورشيد
و مرشد خوبي هستند جناب راشد
پروانگي
:)) خوب حواسم پرت شده بود از ذوق زياد :))
*زهرا بانو*
تو قاتلي :دي
پروانگي
کي من زهرا؟// به قول خودت سايه ايششششششششششش :)))
*زهرا بانو*
نه بابا :) اين حنارو ميگم . خودش گفت اول منو بگين :دي
پروانگي
اها :))
*زهرا بانو*
:))) خب بگو منو بگو :دي
*زهرا بانو*
=)) بدبخت منيره
پروانگي
چندش! ايشششششششششششش خودتي :)) // زهرا: اينکه ادرس ياهو من رو گرفت يادم رفت بهش بگم درست شد :))
*زهرا بانو*
منيييييييييييييييييييييييييير :دي :))))
غزل صداقت
طيبه:يادم رفته بود بگم..اون روز كه همديگرو ديديم :)
پروانگي
منم با تو نبودم ايشششششششش :))
*زهرا بانو*
دعوا نكنين دههههههههههههههههههههع
پروانگي
کي دعوا مي کنه!!! منم ميام دييي
*زهرا بانو*
همچين به هم ميگن چندش انگار دور از جونتون سوسكين :))))) ببخشيدا بازم ميگم دور از جونتووووووووووووون
پروانگي
ايششششششششش هميني که هست :)) پس سوسکه ايششششششش بوده :))
*زهرا بانو*
:دييييييييي
حنا خانوم ♥
خب غزل و سايه زهرا فقط ياد حرم و دقيقا همون نقطه اي كه نشستيم ميفتم و اينكه بعدش به خودم ميگفتم يني واقعا اينا اونا بودن؟:دي آخه هيچوقت باورم نميشد كسي كه تو نت هست واقعا وجود داشته باشه:ديي منيره:اون فيده كه جمله با يه كلمه ميساختيم باهاش آخرش به لطف دوستان بهم ريخت :) زهرا:قتل:دي جناب ميراب : نذاشتن به خاطر بادكنك دستگير شم :دي/
حنا خانوم ♥
غزل و پر حرف نيستي؟آها!يادم نبود اون روز من از اولش داشتم با زهرا حرف ميزدم بعد شماها هيچي نميفهميدين :))
غزل صداقت
هان؟كدوم غزل؟من آيا؟:دي..آره ...تو چرا انقد با زهرا حرف ميزدي:دي من همش يه داستان تعريف كردم از يه فيد اون چيزه كه قاطي پاطي شده بود :))
ميراب عطش
خانمها صداقت که من هميشه اشتباه ميگيرمشون .. دي
غزل صداقت
من اون بالا در مورد جناب ميراب اظهار نظر كردم :دي
الهه ............
غزل:يه راز ازش ميدونم :دي.........و البته اولين نفري كه باعث شد من پيام رسان بيام به عبارتي رفيق ناباب:دي
الهه ............
تسنيم:سرماي زمستون...استرس امتحان+المپياد(واي به حالت قبول نشي:))
غزل صداقت
واح..چرا من پيش همه راز دارم!! اونو كه.....ميدونننننننننن :ديي.البته فقط نقطه چينا:دي.....الهه به من چه ميخواسي نياي دقيقا هم من اولين دوست پيامرسانيت بودم هم تو اولين دوست پيامرسانيه من خعلي جالبه :دي
غزل صداقت
الهه:بعدشم هرجا نشستي و اينا گفتي غزل منو ورداشته آورده حالا بيا و خوبي كن نشكنه اين دس كه نمك نداره :))))))
الهه ............
غزل:)))به من چه خب ميخواستي نياريم اينجا:)))
غزل صداقت
عجب ! :))
← اف1 ✿
غزل صداقت...هيچي!:دي...از حنااااگيردادنش به جنسيتم...
الهه ............
اف1:جنسيتش رو كه نگفته بود همش فكر ميكردم پسره:دي
← اف1 ✿
دستت دردنكنه!!!!:دي
تبسم بهار ♥
غزل:وقتي رف ت . . . /ساقي :شير کاکائويي که خورديم . . . /
ذره بين زنده
منم همينطور فکر ميکردم!
← اف1 ✿
در مورد من ذره بين؟!!آره من علي بودم!:دي
ساقي رضوان
خاطره اي از اف1 ندارم :دي فقط يادمه يه مدت ملتو سركار گذاشته بود و نميگفت دختره يا پسر
← اف1 ✿
عجب ذهن فعالي داريد!!!!باريكلا..همه ميدونستن اين خاطررو ها:دي..بازم خوبه مرسي
ساقي رضوان
باز من اينو يادم بود! خودت كه هيچي يادت نبود:))
← اف1 ✿
:ديييي..وايسا ببينم!!شما هموني نيستي كه جنسيتمو توي همون زمونا گفتم؟؟!!يه همچين چيزايي يادمه!نميدونم شمابودي يا يكي ديگه!
ساقي رضوان
جنسيتت تابلو بود! جزو دوستاي من نبودي هيچ وقت تو كه بخام بگم چي بودي :دي
← اف1 ✿
ايشششش كاري نكن الانم رد دوستي بزنم ها!..نميدونم يكي بود هم تيريپ خودتون جنسيتمو ميدونست!:دي
ساقي رضوان
اگه تونستي بزن:دي / آهان اون عكس دستت هم يادم اومد كه گذاشته بودي:))
← اف1 ✿
خو پس دوستم بودي كه ديديشون ديگه!!يا خيلي كنجكاوبودي كه بفهمي جنسيتم چيه كه به فيدام سرميزدي!مرسي:دي
ساقي رضوان
ن بابا ملت ميومدن ب من ميگفتن ساقي اين اف1 ب نظرت جنسيتش چيه! منم مجبور ميشدم فيداتو نيگا ميكردم:دييييييييييي
← اف1 ✿
مثلا كارآگاه بودي؟!
ساقي رضوان
من چ ميدونم! ازونايي كه ميپرسيدن بپرس:))
← اف1 ✿
:)...يه پسري بود انقد دليل اوورد كه من پسرم كه ديگه بهش گفتن بايد بري كارآگاه شي!!انقد ميخنديدم بهشون..آخرشم لو دادم جنسيتمو كه يه موقع پا نشه بره كارآگاه شه بدبخت كنه مردمو با اين حدس زدناش!