شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ بهترين يا جالب ترين يا پررنگ ترين خاطره از نفر قبليتون رو بنويسين...اول : خودم/خيلي خوشحال ميشم همه درباره خودمم بگن:) به هر حال صاحب فيدي گفتن...:دي
وقتي تسنيم عکستو بم نشون داد:)
واااااااااااااااااااي تبسم!تو كي عكس منو ديدي؟! ايول تسنيم! :)
وقتي تو يک فيد خانم تبسم بهار کشتيم خودمون رو از بس آيکون اختراع کرديم!
کپيشو دارم جناب ذره بين:)///من هم از جناب ذره بين خاطره ي همون فيدو دارم
ديوونه بازي هامون در مدرسه!!!!!!!!!!!!
سايه دقيقا بگو كدوم ديوونه بازي؟به نظرت يكي و دوتا بود؟:دي
خب يه خاطره مشترك از آب در اومد:دي
نه!نوحه يادته؟
آره.تندخواني نصرت:دي
:)))))))))))))))))))))))))
هرچي فكر كردم يادم نيومد ..؟؟؟
پر رنگ ترين با حناخانوم :کلاساي 12شب دوشنبه ها!:دي
كوفته:))/تسنيم:وقتي خبر داد كربلا قسمتش شده . ..//سايه:وقتي تو حرم تلفني باش حرف زدم:)
سايه تو هم خيلي تابلو بوديا!:دي منم همون روز.مسافر دقيقا چتهاي ساعت 12 /1 كه بعدش به زور پا ميشدم:دي تبسم :وقتي بهم ضدحال زدي گفتي و اون چند روز گيري نميشه ببينمت:(( تسنيم : اين كه عكسمو دست الهه و تبسم تا حالا رسونده!:دي خدا ميدونه بعديش كيه!:)
تسنيم يه چيز ديگم هست.كه اون زودتر يادم مياد . اين كه يه بار كلي باهاش حرف زدم كلي خالي شدم كلي هنوز خوشحالم باهاش حرف زدم :)
تبسم: وقت ديديدمش...باورم نميشد تبسم باشه...:).../حنا:وقتي ديدمش و باسايه قرار بود سركارش بذاريم:دي.../تسنيم:شايد خودش يادش نياد ولي اولاي پيامرسان يه روز تبسم اومده بود حالش خوب نبود گلوش دردميكرد سرماخورده بود شديد واينا بعد يه ساعت بعدش تسنيم اومدبش گفتم حالت خوبه؟خوبي؟بهتر شدي؟..بااعصبانيت گف اون تبسمه من تسنيمم!!:دي چقد خجالت كشيدم :))/سايه :اگه بخوام بگم حنا فيدت ركورد فيد سحر رو ميشكنه :دي
هيچي :)
اي بابا متن فيد رو بخون من واسه چند نفر گفتن نه فقط نفر قبليم :)
نيدونم :)
طيبه :) وقتي يه بار باهم دعوا كرديم:دي
*زهرا.م
غزل:ياده خنده هاش كه رو پاش ميزنه ويهو كفه زمين پهن ميشه:دي وپرحرفيش:))
پروانگي
زهرا : اينکه فکر مي کرد من و قاصدک خواهريم / اينکه لو نداد عکساشو از کجا مياره / اها شمارش رو که داده بود من اشتباهي سيو کرده بودم شماره اخر رو و اس دادم و يک اقايي زنگ زد !! :) ترسيدم گفتم نکنه مرده با اسم خانم اومده بعد فهميدم اشتباهه :))
*زهرا.م
:دي :)/پروانگي:اولين بار كه صداشو شنيدم...:) و ياده ي شخصي:دي
پروانگي
:))
*زهرا.م
حنارو يادم رفت بگم:وقتي ديديمش...سنشو باور نميكردم:) وهمينطور ياده قيافش كه از حرفاي منو سايه وغزل هيچي سر درنمياورد:دي
آره راست ميگي غزل يادم نبود :دي
زهرا: اون روز يادته كه ترسيده بوديم و اينا ولي فقط ميخنديدم آبميوه ...پيراشكي و اينا..زهرا! من پرحرف نيسم اين هزار بار!:دي
پروانگي
غزل: فيدهاي اتاق خواهرانه همش خاطره شد برام :) / و يک راز بزرگ :)) بگم بگم :))))
پروانگي:اسم قبليشو خيلي دوس داشتم هميشه هم فيداشو ميخوندم ولي لايك نميزدم:دي...راز بزرگ؟ نع!:دي
*زهرا.م
:)))) عجب روزي بود:)) ببخشيد شما شيرين سخني:دي
اوهوم...سايه رو بگو با نگين اون طرف خيابون=)))...آهان حالا خوب شد..فقط مگه اون روزي كه حنا اومد من حرف زدم كه بخواد سردربياره؟:دي
*زهرا.م
:))تو!اصـــــــــــــــــــــــلا..يك تو ساكت بودي يكي سايه!:))
پروانگي
اسم قبليم: دلنوشتههاي من :))) چه جالب فکر نمي کردم کسي من رو به اون اسم ياددش باشه :)
زهرا :))/پروانگي: ديدي كه يادم بود:دي ولي اين اسمت رو هم دوس دارم :)
منيره:وقتي فهميدم دختر همسايه دروغ گو تقليد كار بي ادب رياكاره:دي
پروانگي
ممنونم غزل :) // الهه: وقتي اين همه صفت بهم داد و کلي خنديدم. اتاق مشهدي ها. اون شبي که زلزله اومد و ...... :)))
من انگاري پير شدم خاطره اي خاطرم نمياد :(
منيره:من اينا رو كه بهت گفتم خنديدي؟؟؟خنده نداره دختر بايد بري گريه كني:دي............چه قدر از من خاطره داري نميدونستم:دي
*زهرا.م
حميده بالايي:اتاق آشپزباشي:)
پروانگي
خنده داره ديگه هر چي ميشه يک صفت بهم اضافه ميشه به به :))
يه مدت بنده زحمت وبلاگمو داده بودم خانم بالايي دستشون درد نكنه خيلي محبت كرده بودن و واقعا بهتر از خودم اداره اش كرده بودن فرصت خوبي بود كه از ايشون تشكر كنم
خواهش مي كنم برادرم وظيفه بود
خانم بالايي يکبار نمي دونم چرا رد دوستي زدن .. دي
يادم نمياد ميگم پير شدم اينم شاهدش
پس معلوم شد من هنوزم جوونم .. دي
جناب بهترين ها:يادم نمياد:دي چرا چرا راسي موضوع رفتنشون :))
ميراب عزيز هميشه اون نوشته زيباش كه براي تولدم /گذاشته بود را يادگار خواهم داشت
خانم بالائي .و تاسيس اتاق رزمي كاران و معرفي رشته ورزشي رزمي هالا
همسايه ي خوبي هستند
پروانگي
جناب پاکدل: جايزه فيدشون رو که بردم
غزل شما بودي يا سايه که حرم همو ديديم؟
پروانگي
سايه:روزي که توي حرم ديديم هم رو و سر پا بوديم از اول تا اخر و کلا خنديديم :))) و من يادم رفت تعارف کنم بيان خونمون :))
ناقابل بود
و مرشد خوبي هستند جناب راشد
پروانگي
:)) خوب حواسم پرت شده بود از ذوق زياد :))
تو قاتلي :دي
پروانگي
کي من زهرا؟// به قول خودت سايه ايششششششششششش :)))
نه بابا :) اين حنارو ميگم . خودش گفت اول منو بگين :دي
پروانگي
اها :))
:))) خب بگو منو بگو :دي
=)) بدبخت منيره
پروانگي
چندش! ايشششششششششششش خودتي :)) // زهرا: اينکه ادرس ياهو من رو گرفت يادم رفت بهش بگم درست شد :))
منيييييييييييييييييييييييييير :دي :))))
طيبه:يادم رفته بود بگم..اون روز كه همديگرو ديديم :)
پروانگي
منم با تو نبودم ايشششششششش :))
دعوا نكنين دههههههههههههههههههههع
پروانگي
کي دعوا مي کنه!!! منم ميام دييي
همچين به هم ميگن چندش انگار دور از جونتون سوسكين :))))) ببخشيدا بازم ميگم دور از جونتووووووووووووون
پروانگي
ايششششششششش هميني که هست :)) پس سوسکه ايششششششش بوده :))
:دييييييييي
خب غزل و سايه زهرا فقط ياد حرم و دقيقا همون نقطه اي كه نشستيم ميفتم و اينكه بعدش به خودم ميگفتم يني واقعا اينا اونا بودن؟:دي آخه هيچوقت باورم نميشد كسي كه تو نت هست واقعا وجود داشته باشه:ديي منيره:اون فيده كه جمله با يه كلمه ميساختيم باهاش آخرش به لطف دوستان بهم ريخت :) زهرا:قتل:دي جناب ميراب : نذاشتن به خاطر بادكنك دستگير شم :دي/
غزل و پر حرف نيستي؟آها!يادم نبود اون روز من از اولش داشتم با زهرا حرف ميزدم بعد شماها هيچي نميفهميدين :))
هان؟كدوم غزل؟من آيا؟:دي..آره ...تو چرا انقد با زهرا حرف ميزدي:دي من همش يه داستان تعريف كردم از يه فيد اون چيزه كه قاطي پاطي شده بود :))
خانمها صداقت که من هميشه اشتباه ميگيرمشون .. دي
من اون بالا در مورد جناب ميراب اظهار نظر كردم :دي
غزل:يه راز ازش ميدونم :دي.........و البته اولين نفري كه باعث شد من پيام رسان بيام به عبارتي رفيق ناباب:دي
تسنيم:سرماي زمستون...استرس امتحان+المپياد(واي به حالت قبول نشي:))
واح..چرا من پيش همه راز دارم!! اونو كه.....ميدونننننننننن :ديي.البته فقط نقطه چينا:دي.....الهه به من چه ميخواسي نياي دقيقا هم من اولين دوست پيامرسانيت بودم هم تو اولين دوست پيامرسانيه من خعلي جالبه :دي
الهه:بعدشم هرجا نشستي و اينا گفتي غزل منو ورداشته آورده حالا بيا و خوبي كن نشكنه اين دس كه نمك نداره :))))))
غزل:)))به من چه خب ميخواستي نياريم اينجا:)))
عجب ! :))
← اف1 ✿
غزل صداقت...هيچي!:دي...از حنااااگيردادنش به جنسيتم...
اف1:جنسيتش رو كه نگفته بود همش فكر ميكردم پسره:دي
← اف1 ✿
دستت دردنكنه!!!!:دي
غزل:وقتي رف ت . . . /ساقي :شير کاکائويي که خورديم . . . /
منم همينطور فکر ميکردم!
← اف1 ✿
در مورد من ذره بين؟!!آره من علي بودم!:دي
خاطره اي از اف1 ندارم :دي فقط يادمه يه مدت ملتو سركار گذاشته بود و نميگفت دختره يا پسر
← اف1 ✿
عجب ذهن فعالي داريد!!!!باريكلا..همه ميدونستن اين خاطررو ها:دي..بازم خوبه مرسي
باز من اينو يادم بود! خودت كه هيچي يادت نبود:))
← اف1 ✿
:ديييي..وايسا ببينم!!شما هموني نيستي كه جنسيتمو توي همون زمونا گفتم؟؟!!يه همچين چيزايي يادمه!نميدونم شمابودي يا يكي ديگه!
جنسيتت تابلو بود! جزو دوستاي من نبودي هيچ وقت تو كه بخام بگم چي بودي :دي
← اف1 ✿
ايشششش كاري نكن الانم رد دوستي بزنم ها!..نميدونم يكي بود هم تيريپ خودتون جنسيتمو ميدونست!:دي
اگه تونستي بزن:دي / آهان اون عكس دستت هم يادم اومد كه گذاشته بودي:))
← اف1 ✿
خو پس دوستم بودي كه ديديشون ديگه!!يا خيلي كنجكاوبودي كه بفهمي جنسيتم چيه كه به فيدام سرميزدي!مرسي:دي
ن بابا ملت ميومدن ب من ميگفتن ساقي اين اف1 ب نظرت جنسيتش چيه! منم مجبور ميشدم فيداتو نيگا ميكردم:دييييييييييي
← اف1 ✿
مثلا كارآگاه بودي؟!
من چ ميدونم! ازونايي كه ميپرسيدن بپرس:))
← اف1 ✿
:)...يه پسري بود انقد دليل اوورد كه من پسرم كه ديگه بهش گفتن بايد بري كارآگاه شي!!انقد ميخنديدم بهشون..آخرشم لو دادم جنسيتمو كه يه موقع پا نشه بره كارآگاه شه بدبخت كنه مردمو با اين حدس زدناش!
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top