• وبلاگ : حنا، دختري با مقنعه
  • يادداشت : فقط مي خواستم بگم:
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ليلي زير درخت انار نشست.

    درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گل ها انار شد، داغ داغ. هر انار هزار تا دانه داشت.

    دانه ها عاشق بودند، دانه ها توي انار جا نمي شدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکيدند. انار ترک برداشت.خون انار روي دست ليلي چکيد

    ليلي انار ترک خورده را از شاخه چيد. مجنون به ليلي اش رسيد



    راز رسيدن فقط همين بود



    کافي است انار دلت ترک بخورد......

    پاسخ

    چند روزه سر و كاره با ليلي زياد شده...زياد به ليلي ميرسم...