• وبلاگ : حنا، دختري با مقنعه
  • يادداشت : نمايشگاه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حنا 86 چن ساله بودي؟:)))))))))
    نوشته هاشو:)))))
    پاسخ

    10 ساله:دي فک کنم سال اوليه ک وب داشتم:دي
    چرا ديگه ننوشتي ... خسته كه نشدي؟

    بسم الله النور...

    السلام عليکم...

    انقلاب ما انفجار نور بود...بروز شد...مطالعه بفرمائيد...مفيد واقع خواهد شد ان شاء الله...
    http://lovergod14loversand.parsiblog.com/398790.htm

    يا حق با حق تا حق...

    ده ضربه که چيزي نيست، بزنيد تا دل آتش گرفته تان خنک شود، دخترک را، دلارام را. که جرمش و تنها جرمش اين است که نمي خواهد اسير بماند. اسير نامهرباناني که به بندگي خداي رحمان مدعي اند. بزنيدش به نام نامي انسان، به نام نامي عشق، به نام نامي زن. اما نام از خداي رحمن و رحيم نبريد. که اين ضربه ها پذيرنده اش را پاک نمي کند چرا که گناهي نکرده است او، اما بر گناهان شما مي افزايد و بر دردتان از اين ستمراني.
    به همان کلامي که سال ها پيش، وقتي مدرسه مي رفت دلارام، برايش نوشتم، اين کلام را هم تمام کردم. گيرم به دلم نبود که کارمان بعد چند سالي به اين جا مي رسد. به گمانم نبود که با خود چنين مي کنيم که کس چنين به کشتن خود برنخاست که ما به زندگي نشسته ايم، به قول شاعر خسته، و سنگ شکسته.
    دلارام مگر چه کرده است جز آن که از نره معذور عذري نخواسته، به او التماسي نکرده که دستش را مي کشيد بر زمين. تا نترسد داد کشيده، به عدالتخانه شکايت برده، دل به عدالتي سپرده که اينک از او دريغ مي شود. گوشه چارقد به دندان نگرفته، تا مانند هزاران هم جنس خود کتک بخورد و دم بر نياورد. اما شما زن ايراني را چنان نمي پسنديد. او را از متجاوز هم فرمانبر مي خواهيد و البته بي صدا. اين تصويري است که از زن ايراني مي پسنديد. دلارام چنين نيست. و دلارام هزاران است، از اندازه زندان ها بيرون. و خودکامگان، کوچک و بزرگ، اين را چه دير در مي يابند.
    دلارام اگر يادتان باشد مدرسه مي رفت هنوز که به قانون ضدزنتان معترض شد. هنوز از دبيرستان به درنيامده بود که گوشه اي از رحمتتان ديد. نديده نيست که. اما شما نديده ببينيد. در چشم دخترانتان خشم را نظاره کنيد. رو پنهان نکنيد. اگر دل داريد به خانه که رفتيد به آن ها بگوئيد من بودم که دلارام را روي زمين کشيدم، من بودم که در زندان يک دواي ضد درد از دست شکسته او دريغ داشتم. من بودم که شکايتش نپذيرفتم. من حافظ قانون دلاور بودم، من قاضي برحق بودم که به او حکم زندان و شلاق دادم. بگوئيد تا سيلي خشم دختران و زنان و مادرانتان بر گونه تان جاري شود. که از هزار شلاق دردناک ترست.
    هيچتان کس نگفته است که ظلم آن است که آدمي با منتقد و مخالف خود مي کند وگرنه همه براي هواداران و متملقان صله ها نهان دارند. وگرنه همه، دستبوسان را خالص و عين خلوص مي بينند. وگرنه هر که تو بيني ستمگري داند.
    نوارهاي فيلم و صدا، و سندهاي بيست و هشت سال پيش را بشنويد. جمع شده تا کس نشنود که چه وعده داده شد به خود و به مردمي که عطش آزادي داشتند،

    از شهرهاي آبادان و زندان هاي ويران، تا خانه و آب و نان رايگان. و اينک به خشم کس از شما سزاوارتر نيست. که چون راست نباشند، خدا هم سربلندي شان نخواهد خواست. پس ناگزير پنهان شد آن همه يادگاران، وعده ها، تا شرم پوشانده شود. شايد نسلي برسد که اين همه نداند، چيزي نخواهد. اما دلارام ها آمدند که آن همه نديده و نشينده بودند. و ديديد که اينان را نيز آرام نتوانستيد کرد که گفته اند از فريب آرامش برنيامد.
    شنبه روزي دلارام قرارست به زندان برود. چه خوب. او ناخواسته قهرمان اساطيري و مظهر ايستادگي زن جوان ايراني مي شود. اهورائي. از نژاد همان ها که سوخته اند تا مردمي ساخته شوند. از تبار همان ها که به جان، از تن خود، هيمه اي براي آتش غضب ستمکارگان ساخته اند. و سياووش وار پاک و مطمئن بدان آتش پا نهاده اند.
    دلارام همان است که دخترکان بمي را وقتي آوار بر سرشان ريخت و خانمانشان ويران شد، بي کس شدند و زار، نوازش مي داد و آرام مي کرد - و اين کار را نه از آن رو مي کرد که دوربين ها شکارش کنند و برگي بر هزار برگ تبليغات و فريب بيفزايند -. اينک از شنبه وقتي در زندان پشت سرش بسته شد، بي ترديدم، که دستي به همان نرمي، او را نوازش خواهد داد و نخواهد گذاشت سرماي نوميدي در تنش جا گيرد. همان گونه که او از نوجواني براي مردم و همجنسان خود خوب خواست، به همان ظرافت و نرمي زندان را هم خواهد گذراند. ريگ آمو، و درشتي هايش زير پاي او پرنيان خواهد شد. اين راهي است که خود برنگزيده بلکه زيستن در سرزمين کويري خشک ما، و همزباني و همزميني با مرداني خشک مغز و زناني مشابه، به او هموار داشته است.
    پس هي بزنيدش، صد نه هزار ضربه شلاق، براي کسي که نمي خواست تنها هنرش شستن رخت و لباس باشد. انسان را اشرق مخلوق مي ديد پس به اين انسان ظلم روا نمي داشت و مظلومي فريبکارانه برخود نمي پسنديد. گناهش همين است. که مطلوب شما نيست. زن النگوهاي تا به تاي زرينه نيست که خود مي تواند نشان رقيتي باشد وقتي آدمي با کار به دستش نياورده باشد. امروز تزئين زنان جوان ايران، نمي گويم همه مانند دلارام دستبندست که دور باد از سرزمين ما چنين سيه فامي، اما اگر زرينه اي هم هست آن است که به کار خود فراهم آورده اند. نه از عروسک روبستگي. که آئين عروسک زندان و شلاق نيست.
    شنبه وقتي به زندان رفت، انگار دلارام منصورست. همان که دار از نام او بلند آوازه شد. همان حکايت است و جز اين نيست. قرن هاست که با ما مي آيد. درمانده از اداره خويشيم، نسق کشيدن و ظلم تنها حربه اي است که براي حکمراني مي ماند. و در اين هنگام به شاخه اي که به قفس بيگانگان فرومي بريد، به هياهوئي و بانگ فغاني که از آن شاخه بر مي خيزد، باورتان مي شود که بي لياقتي ها ناديده مي ماند و ظلم ها عفو مي شود. باورتان مي شود که مي شود هر چه خواست کرد. در آن هنگامه اسب تاخت و ظلم را با چاشني تهديد بيگانه زينت بست و به حساب دفاع از وطن و مصلحت مردم گذاشت. اما ديري است اين ورد هم بي اثرست و دلي را نمي گشايد مگر سادگاني که روز به روز تعدادشان کمتر مي شود.

    خانم دلارام علي ، فعال اجتماعي ، در روز 22 خرداد 1385 در طول يک اعتراض مسالمت آميز در تهران ، که براي پايان دادن به تبعيضات موجود در نظام قانوني اين کشور ترتيب داده شده بود ، دستگير شد . او و ساير معترضين توسط پليس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نتيجه اين ضرب و شتم دست چپ دلارام علي شکسته شد . وي مدت کوتاهي پس از اين دستگيري آزاد شد ، اما در خرداد ماه 1386 توسط شعبه 16 دادگاه انقلاب در تهران ، محاکمه شده و به دنبال اين محاکمه به جرم شرکت در يک تجمع غير قانوني و تبليغ عليه نظام و اختلال در نظم عمومي ، گناهکار شناخته شد . در تير ماه 86 نيز دادگاه او را به 34 ماه حبس و 10 ضربه شلاق محکوم نمود . طبق گفته دلارام علي وکيل وي در طول دادگاه اجازه صحبت نداشته است . او به قيد التزام به قول شرف آزاد بود تا اينکه در روز 13 آبان 1386 گزارش ها از آن حکايت مي کرد که مقامات قضايي به دلارام علي و وکلايش طي تماسي تلفني گفته اند که دادگاه تجديد نظر حکم تجديد نظر شده او را صادر کرده است . حکم به صورت کتبي به دلارام ابلاغ نشده است. تحت قوانين جمهوري اسلامي ايران ، اجراي حکم پيش از ابلاغ کتبي آن به شخص مورد نظر غير قانوني است . دلارام علي هم چنين شکايتي را به خاطر عدم توجه به درمان وي در طول بازداشت ، به همراه ساير افرادي که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند تسليم دادگاه کرد ، اما در ماه مهر امسال ، دادگاه همه افراد پليس حاضر در تجمع اعتراض آميز 22 خرداد 85 را از اتهام تبرئه کرد .

    ادامه را در وبلاگ حامي دلارام مطالعه بفرماييد.

    با قرار دادن لينك آزادي دلارام در وبلاگ خود به آزادي دختري آزاده ، دلارام علي ياري رسانيد.

    با سپاس

    سلام

    من تازه اين وبلاگ رو ديدم و واقعا بهت زده هستم كه يك دختر يازده ساله بتونه اينطوري بنويسه و اينقدر هم بفهمه و تازه اينقدر هم سرش شلوغ باشه

    به هر حال به اين هم انرژي تبريك مي گم . بعدش هم اينكه درسته كه مدرسه ها شروع شده ولي سعي كن وبلاگت رو خالي نذاري يه وقت مي بيني قهر ميكنه ها ؟

    و آخر سر هم اينكه هر وقت رفتي زيارت ياد ما هم باش

    در پناه حق باشي

    نع خير!

    انگار شما قرار نيست هيچ‏وقت سرت خلوت بشه!

    سلام حنا جون.اگه ممكنه كمي در مورد نمايشگاه تعريف كن.موفق باشي عزيزم!

    الا يا ايها الـساقي ادر کاسا و ناولـها

    که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل‌ها

    بـه بوي نافه‌اي کاخر صبا زان طره بگـشايد

    ز تاب جعد مشکينش چه خون افـتاد در دل‌ها

    مرا در منزل جانان چه امـن عيش چون هر دم

    جرس فرياد مي‌دارد که بربنديد مـحـمـل‌ها

    بـه مي سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد

    کـه سالک بي‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

    شـب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل

    کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـل‌ها

    همـه کارم ز خود کامي به بدنامي کشيد آخر

    نـهان کي ماند آن رازي کز او سازند محفل‌ها

    حضوري گر همي‌خواهي از او غايب مشو حافظ

    مـتي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملـها

    ميلاد آقا رو بهتون تبريک ميگم.

    سر بزني خوشحال مي شم.

    يا علي